کد مطلب:33500 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

طبیعی بودن اعم از خوب یا بد بودن است











ممكن است كسی تصور كند كه اگر مطابق این اعتقاد بدی ها نیز مانند خوبی ها طبیعی هستند، دیگر دعوت به احتراز از بدی ها و ترك یا تقبیح آنها معقول نمی نماید. در پاسخ باید گفت كه البته به گواهی تاریخ و شریعت، هم بدی ها و هم نیكی ها هر دو طبیعی هستند، اما در اینجا باید از یك مغالطه پرهیز شود: نه هر آنچه طبیعی است لزوما خوب و در خور امر و توصیه و پیروی است. این مغالطه ی آشكاری است كه فیلسوفان اخلاق از آن پرده برداشته اند. بلی در محاورات عادی و عرفی، معمولا «طبیعی» را به معنای «خوب» بكار می برند. اما این كار به معنای دقیق منطقی، نوعی مغالطه است. بسیاری از امور طبیعی اند اما باید برای رفع آنها مبارزه كرد. برای مثال وجود میكروب، یا بیماری یا زلزله یا مرگ طبیعی است. اما طبیعی بودن این امور، مقابله ی با آنها را منتفی نمی كند. بلكه هم بیماری و هم مبارزه ی با بیماری هر دو طبیعی اند. لذا از طبیعی بودن یك امر نمی توان استنتاج كرد كه در قبال آن چه باید بكنیم و چه نباید بكنیم. البته فهمیدن این كه امری طبیعی است یا خیر، به ما نوعی شناخت می دهد. و این شناخت، بسیار مهم است. برای مثال این نكته بسیار مهم است كه ما دریابیم آیا میكروب یا ویروس و امثال آنها در این عالم، موجوداتی طبیعی اند یا نه، یعنی پدید آمدن این موجودات لازمه ی ذات طبیعت بوده است یا خیر. به تعبیر حكمای ماشر لازمه این عالم است یا نیست. این شناخت در عالم شناسی و در خداشناسی نهایت تاثیر را دارد. ولی از سوی دیگر نباید گمان كرد كه وقتی دریافتیم امری طبیعی است، باید در برابرش دست بر روی دست بگذاریم و تسلیم آن شویم. بلكه پسندیدن پاره ای از امور و نپسندیدن پاره ای از امور دیگر هم پدیده های طبیعی هستند. یعنی مقتضای طبیعت و ساختمان و حیات ماست كه برخی امور را بپسندیم و بپذیریم و پاره ای امور دیگر را نپسندیم و طرد كنیم.

بنابراین البته گناهان، ناپاكی ها، زشتی ها و ناراستی ها و كاستی ها طبیعی اند، یعنی از بیرون به تاریخ بشر تحمیل نشده اند، مناسب آدمیت

[صفحه 72]

آدمیان هستند و انسانها چون انسان اند مرتكب این گونه امور می شوند. لذا این امور بدین معنا طبیعی هستند- درست به همان نحو كه خوبی ها طبیعی اند. شیطان آدم را می فریبد و ما چون انسان هستیم، فریب شیطان را می خوریم نه بدلیل دیگر. اگر ما موجوداتی بودیم كه در مرتبه ای پائین تر یا بالاتر از مرتبه ی انسان قرار داشتیم، شیطان به ما راهی نداشت. انسان بودن ما آدمیان است كه راهی برای ورود شیطان فراهم می كند و ما را مشمول و مستعد تصرف او می نماید. اما این انسان در عین حال می تواند خود را چنان تربیت كند كه از تصرف شیطان و وسوسه ی او مصون بماند. یا می تواند چنان باشد كه كاملا در قبضه ی تصرف شیطان درآید و ذره ای از انسانیت و پاكی و راستی در او باقی نماند. انسانیت عرض عریضی دارد.


آدمیزاده طرفه معجونی ست
كز از فرشته سرشته و از حیوان،


گر كند میل این، شود كم از این
ور كند میل آن شود به از آن


خداوند آنچنان مخلوط اعجاز آمیز و سحاری پدید آورده است كه از هر دو سو قابلیت حركت تا بی نهایت را دارد. ولی این دو گونه حركت هر دو مقتضای انسانیت آدمیان است. ما چون انسانیم، می توانیم به این هر دو سو برویم. در میان آدمیان هم «یزید» هست و هم «بایزید». بنابراین یزید شدن طبیعی است، با یزید شدن نیز طبیعی است و هر دو علتهای ویژه ی خود را دارند. تاریخ بشر مخلوطی طبیعی از این آب شیرین و شور بوده است. اما هر چیز «طبیعی» لزوما در خور تقبیح یا تحسین نیست. در واقع پسندیدن پاره ای از آن امور طبیعی و نپسندیدن پاره ای دیگر هم خود امری طبیعی است.

اما در اینجا نكته ی مهمتری نیز وجود دارد: گویی میان این معنا و اختیار انسان تعارضی احساس می شود.

[صفحه 73]


صفحه 72، 73.